۳۴

جمعه, ۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ب.ظ

کلماتْ میانِ گوشتِ پیچ‌در‌پیچِ مغزمْ رسوب کرده‌اند؛ برخی‌هایشان کامل و سالم می‌گریزند، برخی‌هایشان تنها تک‌حرف. مانند «نون»ی که مدام پیش رویم می‌رقصد و منْ اندوهناک، بیمار، ناآسوده و خسته، زیبایی و لطافتش را نگاه می‌کنم. نون! از کدام واژه و جمله آمده‌ی؟

ندا که دستش را به سمت لیوانِ ودکا دراز کرد، ناخنِ انگشتِ سبابه‌اش به پوست روی مچ دست راست من خورد و کشیده شد و پوستْ لطیفْ شکاف خورد و منْ آرامْ خطِ خونِ باریک و سرخِ خودم را نگاه کردم و سرم چرخید و چرخید، و سر ندا چرخید و چرخید و هلالِ لب بالایی‌اشْ مماس شد بین خط لب‌های استکان. موهای خرمایی‌اش را کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کرده بود و حتی می‌شد که انعکاسِ قطره‌های ریز عرق را میان موهای سرش دید. رگ کبود، نازک و کم‌رنگ، میان پیشانی‌اشْ برجسته بود و مژه‌هایش بال‌بال می‌زد و چشم‌ش نیمه‌باز و گونه‌اش از مستیْ سرخ و لب‌هایش نیم‌خیسِ ودکا بود. خودش چرخید و لباسش دیرتر چرخید و بوی تنش به ریه‌ام خورد. رفت و رقصید و خندید و نشست و بلند شد و چرخید و چرخید. گوشهٔ اتاق ایستادم و تا آخر شب نگاهش کردم؛ وقتی که خواست برود، خیره شدم به مژ‌ه‌ها و خط چشم و بازتاب چراغِ ارغوانی در ریزقطره‌های عرق روی گونهٔ کوچکش که باید چند لحظه‌ای می‌گذشت که قطرهٔ عرق راه بیفتد سمت لب‌های کوچک و سرخ‌ش. پالتوی مشکی را پوشید، در را باز کرد، بیرون رفت، دست چپش روی دستگیره ماند، انگشت‌هایش مرتب کنار هم بود و لاک مشکی روی ناخن‌هایش کمرنگ شده بود. دست رفت، در بسته شد. من تا صبح ماندم و ودکا پشت ودکا خوردم و خط زخم دستم را مدام ناخن زدم که تازه بماند. 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی