۸

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۳۲ ق.ظ

عینکم را کتابخانه جا گذاشته‌ام، عجیب آن‌که تا هنگامی که برگشتمْ متوجه نشدم، البته که بیشتر هنگامی که لپتاپ را روشن کنم عینک می‌گذارم. امیدورام آدمی نباشد که عینک معیوب طبی مرا دوست بدارد و آن را برای خودش بردارد، به‌هرحال هر نوع آدمی پیدا می‌شود، نه؟

فعلاً صفحه را زوم کرده‌ام که ببینم چه می‌نویسم.

دستم را زخم کرده‌م. برایم عجیب است که بی‌آنکه ناخن داشته باشم، طیِ اضطرابی که دارم و سرانگشتانم را به‌هم فشار می‌دهمْ کناره‌های انگشتانم را زخم می‌کنم. خدا را شکر که هنوز چسب زخم دارم، به‌اندازهٔ زخمی‌کردن هفت انگشت دیگر، هست هنوز.

بعد از مدت‌ها دارم داریوش گوش می‌دهم، «چه دریایی میان ماست». امید به من می‌گفت که یک پوستر بزرگش را قبلاً روی کمد خوابگاهش زده بود. برایم جالب بود که اگر می‌خواستم من هم پوستر بزنم، که نمی‌زنم، پوستر چه آدم‌هایی را می‌زنم. تروفو یا بوگارت یا کامو یا چستر بنینگتون. چشم‌هایم دارد کم‌کم درد می‌گیرد.

 خیلی وقت است که فیلم ندیده‌ام، از وقتی که برای تدوین فیلم فرید، هارد فیلم‌هایم را فرمت کرده‌م، حس و حال دانلود فیلم ندارم، صرفاً بعضی وقت‌ها، فرندز می‌بینم. آخرین فیلمی که دیدم را به یاد ندارم. از این خبر بدتر؟ هاو اباوت فالن اینجلز؟ ویذآوت مای گلاسز؟ هاو در یو؟

- چطوریه که تو فیلما، آدما میان لکچر می‌دن؟ یعنی یه دفه یه متن می‌گن مثلاً یه دیقه. آدما اینجوری مگه تو زندگی حرف می‌زنن؟

+ تا دلت بخواد. الکل و سیگار بده به‌شون، وسط حرف‌شون هم نپر، همه‌شون مونولوگ می‌گن. آه ای سپیده، ژولیتِ من. مثه خودت، یه بار پنج دیقه داشتی در مورد تناسخ لکچر می‌دادی. ولی نکن. نخور. تو کاملاً مستعدِ الکی‌‌‌شدنی.

- برو بابا. ببین کی به کی می‌گه.

+ بعداً یه بار ضبط می‌کنم.

- یه پادکست بزن، می‌گیره خدایی.

+ مستانه.

- دخترونه‌ست.

+ جنسیت‌زده‌ش نکن.

- باز گیر نده.

+ تو بگو.

- به نظرم تو مستی به‌ش فک کن. اسمای خوبی به ذهنت میان.

+ مستی در میان.