حرفهایم که تمام شدْ برگشت گفت «داری تبدیل به کامو میشی». خندهام گرفت؛ چون کامو هم عاشق ماری بود.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
«در فکرم هر چه را مربوط به تو بود زیر و زبر کردم. حاصلش اما فقط شور و هیجانی بزرگ بود، اعتمادی بیانتها؛ قدرشناسی روحی و جسمی و خلاصه خوشحالترین و غمگینترین عشقی که میتواند وجود داشته باشد». آ.