۴۹

سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۲۸ ق.ظ

چه سرّی‌ست؟ چه سرّی‌ست که در سرخوش‌ترین و غمگین‌ترین حالتِ مستی، تو را به یاد می‌آورم؟ صورتت می‌لرزد؛ چون چشمانم از مستی می‌لرزد، و من خیال می‌کنم که انتهای خواسته‌هایم همین هیبت ناز است. کدام گوشه از مغزم خالی، و کدام گوشه از خیالم لبالب است که واژه‌ها را دُرُست کنار هم می‌گذارم؛ اما به معنا و همنشینی آن‌ها وقعی نمی‌نهم! وقع؟ این‌ها از کجا آمدند مادرِ عیسی؟

صبحت بخیر زیبا! مستْ گفتم؛ نخواندم که چه نوشتم.

به این می‌اندیشم که اگر تو را داشتم و تو را تا فرطِ استخوان‌شکستن در آغوش می‌کشیدم، بود آیا خواسته‌ای که مرا می‌کشاند به زیستن؟ یا که تو ملعبه‌ای هستی برای خاموشیِ اندیشه‌هایِ معناگرایانه‌ام؟ مادرِ عیسی!

چه رویایی و چه غمی...

سلام.سلام.سلام

مستی این متن زیباست.🍀

چرا دیگه نمی نویسی؟

حال بد + تنبلی

زیبا بود

لذت بردم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی