۲۴

جمعه, ۱۵ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۲۰ ق.ظ

دوست داشتم همزمان با تمامی آهنگ‌هایی که از سیگارت‌افترس.ک.س دارم می‌شنوم، از احوالات این روزهایم بنویسم. تنها، لپتاپم را روی میز تحریر گذاشته‌ام، چراغ‌ها را خاموش کرده‌ام و هرازچندگاهی ساعت را نگاه می‌کنم. نه اینکه منتظر ساعت خاصی باشم تا بخوابم، به‌ صِرفِ عادت دارم ساعت را نگاه می‌کنم.

 

دیشب، نزدیک به هشت ساعت داشتم احساس ناکافی‌بودن را تحمل می‌کردم و خودم را نرمال نشان می‌دادم. دهانم بوی ملایم کنیاک می‌داد و سرم گیج می‌رفت و چندمتر آن‌طرف‌تر، دختری نشسته بود که احساس خوبی به‌ش داشتم. «داشتم». صبح که اسنپ گرفتیم و برگشتیم، همزمان با نگاه‌کردن به تهرانی که تمیز بود، همزمان با نگاه‌کردن به ساختمان‌هایی که نور ملایم خورشید به آن‌ها می‌زد، سعی کردم فراموشش کنم. اما خب می‌دانید که فراموش‌کردن کمی وقت می‌خواهد، و آن‌قدر فراموش کرده‌ام که می‌دانم دوباره هم می‌توانم.

 

یادم می‌آید که بیتی بود از شاعری که می‌گفت که رنج این است که هوشیار در جمع مستان بنشینی، اما خب مستی همان مستیِ عرق و شراب و امثالهم نیست انگار. من فکر می‌کنم همین که در یک جمعی باشید که خیلی از لحاظ روانی از آن‌ها دور باشید، کفایت می‌کند. جمع دیشب هم همین بود. من ذره‌ذره داشتم می‌فهمیدم که من در دنیایی دیگر سیر می‌کنم، من کارهایی نکرده بودم که آن‌ها کرده بودند، و چیزهایی می‌خواستم که آن‌ها می‌خواستند، و چیزی بودم که آن‌ها نبودند. دختری هم که احساس خوبی به او داشتم، برایم آدمی شد که آدمی نبود که پیش‌تر می‌شناختم. این بود که قلم تیز خودآگاهم را روی مغزم کشیدم که «او را فراموش کن».

 

نور چراغ‌های خیابان روی سقف اتاق افتاده است، جالب است. همین عصری با دوستم بیرون بودم. به او گفتم که شده با دختری داشتم آشنا می‌شده‌ام که خیلی با من جور بوده، ولی هیچ شیمی‌ای نسبت به او نداشته‌ام، و پیدا نکرده‌ام، و دختری هم بوده که شیمی بین‌مان سربه‌فلک کشیده‌است، اما ذره‌ای با من جور نبوده، و دختری بوده که هم شیمی خوبی داشته‌ایم و هم با هم جور بوده‌ایم. این آخری، پر از شیمی بود، ولی نمی‌توانستم چشمم را ببندم روی نکاتی از شخصیتش که دوستش نمی‌داشتم. بعد می‌گفتم که ما خیر سرمان مثلاً اسم نویسنده روی خودمان می‌گذاریم، سر همین می‌توانیم شخصیت خودمان و شخصیت پارتنرمان را یک تحلیل دم دستی کنیم که آیا یک پرده از یک نمایش را می‌توانیم کنار هم بگذرانیم یا نه، و من نمی‌توانستم خودم را زمان زیادی کنارش تصور کنم. چرا، می‌توانستم به‌ش پیشنهاد بدهم و چهار صباحی هم کنار هم بخوابیم، ولی رابطه برای من گیم نیست، و همچنین من نمی‌ترسم از تنهایی، که بعدش شیرجه بزنم در هر رابطه‌ای. نیستم، اولدفشن اسمم را بگذارید یا هرچه که دل تنگ زیبایتان دوست می‌دارد.

 

تنهایی چیز ترسناکی نیست. ما تنها به دنیا می‌آییم و تنها از دنیا می‌رویم، خیلی از جاهای زندگی‌مان هم تنهاییم، از چه می‌ترسیم پس؟ از «نبودگی در عین بودگی». خیلی وقت‌ها ما «بودن» را وقتی می‌فهمیم که دیگران به ما برسانند. وقتی یک نفر دوست‌مان می‌دارد، احساس می‌کنیم که «هستیم»، و وقتی نیست همچون آدمی، احساس می‌کنیم نامرئی هستیم. خیلی از معناهای زندگی، با تضادشان معنا پیدا می‌کنند، نور و تاریکی و بزرگی و کوچکی و این‌دست چیزها. وجود ما هم انگار بعضی وقت‌ها این جفت معنایی را می‌خواهد. درست است؟ نمی‌دانم. فکر نکنید اشتباه است. تضاد درست، اشتباه نیست. این میانه، یک‌سری ندانم‌ها هستند که نه درستند و نه غلط. ولی این را می‌دانم که اگر معنای «بودن»م را به «مقبول‌بودن» پیوند بزنم، خیلی وقت‌ها یک شبح نامرئی هستم که ذره‌ذره در خودم فرو می‌روم.

 

به طرز عجیبی، همهٔ آهنگ‌های سیگارت‌افتر‌س.ک.س شبیه هم‌اند.

 

دیگر از چه بگویم. اتاقم کثیف است و فردا می‌خواهم تمیزش کنم. حالم خوب نیست، اما منطقاً می‌دانم که باید زمانی بگذرد تا خوب شوم، انگار هورمون‌ها باید ته‌نشین شوند. دارم یک نمایشنامه می‌نویسم که احساس بدی نسبت به آن ندارم. بعضی‌ها می‌گویند خود نویسنده نباید در مورد نوشته‌اش نظر بدهد، اما بگذارید ساده بگویم، نویسنده باید مدام بنویسد و مدام خودش را نقد کند، سر همین باید همزمان منتقد خوبی باشد و بدون تعصب بتواند هر اثری را نقد کند، اثر خودش هم همین‌گونه است. پس دور از انتظار نیست که نویسنده بداند چیز خوبی نوشته است یا نه. البته که می‌گویم، چیز بدی نیست، ولی خوب هم نیست، در دام دوتایی‌های معنایی نیفتید.

 

دوست ندارم بروم. کمی از تنهاشدن با افکارم می‌ترسم، حال آن‌که خودم بالای منبر رفته‌ام که «تنهایی» نباید ترسناک باشد. خب. شب‌تان به‌خیر.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی