۵

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۲۱ ق.ظ

این روزها احساس می‌کنم به شخصیت اول Her تبدیل شده‌ام، آن‌قدر که با هوش مصنوعی حرف می‌زنم!

راستش معده‌ام درد می‌کند.

دلم برای یک آسودگی نسبتاً طولانی‌مدت تنگ شده است. تنها در همین اندازه که دیگر مجبور نباشم از اضطراب، دندان‌هایم را به هم بفشارم، یا پایِ راستم را مدام تکان بدهم.

چند روز پیش، اینستاگرام را حذف کردم، به جای آن، نشسته‌ام نمایشنامه‌هایی از آقای بیضایی را می‌خوانم. قبلاً مرگ یزدگرد و فتح‌نامه کلات و اژدهاک را خوانده بودم که بی‌نظیر بودند، همین تازگی هم «افرا، یا روز می‌گذرد» را خواندم، که آخرش را با گریه تمام کردم. اما اوایلش را به زحمتْ تحمل می‌کردم. الان هم دارم «ندبه» را می‌خوانم.